تپه بزرگ و مرتفع واشیان در دشت وسیعی به همین نام واقع شده و روستاي نصیر تپه واشیان در فاصله 750 متري شمال تپه، قرارگرفته است. علاوه بر این، در فاصله 1350متري شمال غرب آن روستاي چاه شیرین و کمی آنسوتر روستای چشمه شیرین بخشی از چشم انداز را تشکیل می دهد. از ضلع غربی تپه جاده ارتباطی روستاهای مذکور عبور می کند، این جاده در واقع از جاده اصلی پلدختر – بادامک که از فاصله 1600متري جنوب تپه در میانه دشت واشیان كشيده شده منشعب شده و دسترسي به تپه را آسان می کند. ارتفاع نسبتاً بلند تپه واشیان، موجب مشخص تر شدن تپه شده و راهنماي مناسبي براي شناسايي مكان آن است. این تپه در فاصله تقریبا 11 کیلومتری شمال شرق پلدختر لرستان قرار دارد.
تپه واشیان يکي از تپه هاي به نسبت بزرگ دشت واشیان و شهرستان پلدختر است که به صورت کاملاً برجسته و چشمگیري در سطح دشت نمایان است. عرصه تپه بیش از يک هكتار وسعت دارد و شكل آن تقریباً مدور است، طول عرصه تپه درجهت شرق به غرب حدود100متر و در سمت شمال به جنوب حدود 115متر است و ارتفاع آن نسبت به زمینهای شرقی به 22 متر می رسد.
مساحت حریم تپه بیش از دویست متر آنسوتر از قاعده تپه را فرا مي گيرد. بطور مثال: در 200متری شرق تپه آثار یک سازه چهارگوش شبیه یک کاروانسرای کوچک یا خانه ای اربابی با ابعاد30در 25متر در معرض دید است. سفالهاي به دست آمده از سطح تپه واشیان چندین فاز استقراری از جمله مس و سنگ و بویژه سفال دو رنگ کوهستان عصر اوروک، عصر مفرغ را نشان می دهد و با يک احتمال، سفال دوران پارت به دورهی ساساني نیز مشهود است.
افزون بر این، يافته هاي سفالي دوران اسلامی، اغلب متشکل از دو گروه فریت فیروزه ای و اسگرافیاتو هستند، که قدمت سکونتگاه را بين قرون پنجم تا هفتم هجري نشان مي دهد و احتمالاٌ نشانگر آخرين فاز استقراری از دوره ميانه اسلامي (قرون 5 و 7 ه.ق.) است. ممکن است در دوران مغولی یا تیموری آخرین سکانس و توالی زندگی در تپه واشیان رقم خورده است.
خانم کالرگاف انگلیسی، نخستین باستانشناسی بود که واشیان را مطالعه کرد او در مورد آن چنین نوشت: دشت بسیار بزرگ این منطقه فقط در واشیان است و شما می توانید در این مناطق نشانه هایی از سکونت پیش از تاریخ را پیدا کنید، از طرف دیگر، اقتصادشان به صورت قبیله ای است و تعداد خانوارهای اندکی نیز تابستان خود را در اطراف چیافرینه سپری می کنند مابقی از خوزستان شمالی به دره هایی که خیلی به شمال خرم آباد نزدیک هستند، می روند. علاوه بر این، ظاهراً کل منطقه توسط یک خانواده واحد حکمرانی می شوند.
بطور مثال: میزبان من آقا نصیری کدخدای جذاب و حاکم با فرهنگ و پخته و خبره ی پلدختر است. او برادر کدخدای واشیان است. او از ما پذیرایی کرد و با لباس کامل قبیله ای تا درگاه خانه به استقبال آمد. برادر دومش یا پسر عموش که او هم در قلعه نصیر حکمرانی می کند با من دیدار داشتند. راهنمای واشیانی ما اسم چند تا از خویشاوندان پلدختری خود را نام برد و گفت که مالک هر دو منطقه هستند و در هر دو منطقه زمین دارند. اگر شما شرایط مشابهی را در دوران پیش از تاریخ فرض کنید، این به آن معناست که علی رغم دشواریهای فیزیکی سفر از این منطقه، حاکم شوش یا هر شهر دیگری در دشت خوزستان مجبور بود، هنگام عبور از پیشکوه بر این موانع پیروز شود و یا اینکه مسیرهای چراگاهی زمستانی را بعنوان یک ابزار فشار کنترل براحتی بر آنها اعمال کند، بنابر این در زمان عادی جنوب لرستان به نظر می رسد بخشی از اتحادیه ایلامی باشد. قبل از دیدن واشیان تنگ دلیج بر سر راه خانم گاف قرار داشت.
به گفته او این تنگه یک مسیر عبور بسیار مشکل است و دو مرد می توانند جلوی یک ارتش بایستند و راه را ببندند و شما نهایتاً به یک دشتی به اسم واشیان می رسید که از خرابه های ویرانه های سنگی پوشیده است، که احتمالا جدید هستند و به قبیله تعلق دارند گویا پایه های سنگی موجود در محل، مقر برپایی چادرها بر روی آنها بوده که سپس آنجا ترک کرده اند. گاف در همان محدوده تپه کریه و چند قبرستان لحکی را نیز کشف کرد.
من نیز باید چند نکته اضافه کنم، به اعتقاد من هر بخشی از طبیعت دشت واشیان پیامی برای به اشتراک گذاشتن دارد، حتی چیزی به سختی پی های پراکنده سنگی و سختی گذر دلیج که گاف به آن اشاره کرده است. من نیز، یک روز زیر یک درختی بر روی تپه ای به نام زیارتگاه دار شالی که در چهار و نیم کیلومتری شرق تپه واشیان واقع است، نشسته بودم و در یک سکوت آرام بخش به دشت واشیان که بیش از سیزده کیلومتر طول و متوسط عرض آن حدود سه و نیم کیلومتر بود نگاه می کردم به کوههای شمالی دشت از ارتفاع کل و کوتاه تا کوه رکو تا تخت شیر همچون سدی در شمال دشت قد برافراشته بودند و در جنوب دشت روستاهای هرشیر و کمچه کله تا بردبران بخشی از لنداسکیب تاریخی دشت واشیان را تشکیل می داد ذهن من در وقت سکوت، مشغول بود، و به خودم می گفتم لرستان پر از شگفتی های باستانی است، اما متاسفانه بسیاری از مردم از این یادگارها و ارزش های فرهنگی به دلیل عدم اطلاع رسانی، کم اطلاعند و با تاسف همه جا را ویران می کنند، از بن لشه گرفته تا تخت شیر، حتی جایی که مکان مقدسی برای آرامش من بود.
من فکر می کنم بسیاری از ساکنان خیلی مشتاق هستند تا بدانند شکل گیری و توالی زندگی بر روی این تپه ها چگونه بوده است، افکار مردم سزاوار توجه بیشتری هستند، ما نگاهی به این آثار می اندازیم و با زبانی ساده به آنها میگوییم تنها شمائید که باید از تاریخ و فرهنگتان مراقبت کنید، این واقعاً توصیه های محکم من به شماست. دوباره باز می گردم به واشیان سرزمین نور و گرما، و نیروی خورشید که همچنان تند است حتی در زمانی که گندمزارش مثل طلا می درخشند.
این درخشش من را به یاد نور خیره کننده تنور پیر زن واشیانی انداخت: تاریخ نویس پرتاثیر، حمدالله مستوفی در سال 720 هجری قمری و در عصر مغول می نویسد: « در عهد اتابک سیف الدین رستم(621 ه.ق) زنی در واشیان جو در تنور بسوزانید و بدان نان پخت. چون این سخن به اتابک رسید، از آن زن بازخواست می نمود، زن گفت بدان سبب کردم تا بروزگار گویند که در عهد تو امن و رخص بمرتبه ای بود که زنان بجای هیمه، جو در تنور می سوختند و بدان نان می پختند، سیف الدین رستم را خوش آمد و او را نوازش داد». در عهد او شصت تن از دلاوران لر که راهزن بودند به فرمان او کشته شدند و با این کار راهها را ایمن کرد. بجز این ادعای رمانتیک سایر مورخان چیزهای کمی در باره واشیان به ما گفته اند.






دسته بندی: یادداشت / یادداشت فرهنگی هنری
آدرس کوتاه خبر: