دلالتهای معنایی انتخابات ۱۴۰۰ و امکانهای پیشرو
دلالتهای معنایی انتخابات ۱۴۰۰ و امکانهای پیشرو
انتخابات رییسجمهوری 1400 با همهی فراز و نشیبهایش به پایان رسید. جدا از اینکه با نتایج آن موافق باشیم یا مخالف، نتیجهی آن بر زندگیمان تاثیرگذار است و باید آن را به عنوان یکی از رخدادهای بزرگ جامعهی ایرانی بررسی کرد. در این یادداشت بهدنبال تحلیل این موضوع هستم که این انتخابات و آرای ریخته شده و نشده به صندوق چه معناهایی برای جامعه، حاکمیت و گروههای سیاسی درون و بیرون حاکمیت داشته و در پایان به این موضوع خواهیم رسید که چقدر این معناها باهم همگرایی و واگرایی دارند و تا چه حد امکان همزیستی و همافقی معناها وجود خواهدداشت و امکانهای پیشرو چه خواهدبود؟
معنای جامعه از انتخابات:
اگر بتوان تیپهای موجود در جامعه را برحسب مشارکت در انتخابات به ۴ دسته از مشارکتجویان همیشگی، مشارکتجویان مشروط و مشارکتجویان اعتراضی و عدم مشارکت و منفعلها تقسیم کرد، این انتخابات باعث شده که سهم افراد دستههای اول و دوم که در بیشتر انتخابات دو دههی اخیر شرکت میکردند و از وفاداران همیشگی حاکمیت بودند، کمتر شده و به سهم گروه دوم و سوم که نگاه اعتراضی، منتقدانه، منفعلانه و رادیکالی به انتخابات داشتند، افزوده شود. (سهم عدم مشارکتیها و آرای باطله به حدود ۵۷ درصد رسید)
بنابراین میزان عدم مشارکت ۵۱ درصد به این معناست که جامعه تمایلش را به ایجاد تغییر از طریق صندوق رای از دست داده و بهدنبال بدیلی دیگر برای کنشگری سیاسی خود میگردد. (برخلاف دوگانهای که همیشه اصلاحطلبها تکرار میکردند که افراد باید یا طرفدار اصلاحات باشند و به ما رای دهند یا طرفدار انقلاب و برانداز هستند) انتخابات ۱۴۰۰ شکل جدیدتری از کنشگری را به روی صحنه آورد که آن را میتوان «نافرمانی از مشارکت انتخاباتی» نام نهاد.
این گزینهی خاکستری و تازه متولدشده، میتواند در آینده نطفهی جریانهای دیگری باشد. (بسیاری که تا دیروز لشکر آماده به خدمت اصلاحطلبان بودند امروز دیگر در خدمت این جبهه نیستند.) همچنین این انتخابات جهتگیری سیاسی درون جامعه که قبلاً بر مبنای اصلاحطلبی و اصولگرایی بود کمرنگتر کرد. تا جاییکه هم در میان اصولگراها و هم درون اصلاحطلبان گرایشهای عدم مشارکت نیز وجود داشت.
این بههم خوردن صفبندیها در درون جامعه میتواند زمینهی شکلگیری افکار و اندیشههای جدیدی حتی رادیکال در جامعه باشد. در اینجا ما با یک جامعهی قطبیتر شدهای روبهرو هستیم که طرفین در مقابل همدیگر قرار دارند و قادر به مدارا و پذیرش یکدیگر نیستند. از طرفی این عدم مشارکت حتا به طبقات محروم جامعه هم رسیدهاست. مشاهدات میدانی نشان میدهد که این اقشار شوق همیشگی گذشته را برای شرکت در انتخابات نداشته و شاید بتوان آرای باطله و سفید را به عنوان یک کنش اعتراضی در میان طیفی از ناراضیان فرودست و اقشار دیگری جستوجو کرد که بهخاطر ترس از پیامدهای مشارکت و یا بهخاطر هنجارهای متقابل خویشاوندی تنها مایل به حضور در انتخابات شوراها بودند، اینها از وضع موجود و نداشتن کاندیدای مورد دلخواه ناراضی بوده ولی به هر دلیل ترجیح میدهند سرصندوقهای رای حاضر باشند.
حاکمیت و دولت:
اگر قایل به تفکیک بین دولت به عنوان نظام اجرایی کشور و حاکمیت به عنوان کل سیستم باشیم، معمولاً در چند دههی اخیر نوعی فاصله بین دولت و حاکمیت وجود داشت و بهخاطر ماهیت انتخابی دولت خواستهای مردم خود را در انتخاب رییسجمهور نشان میداد و این انتخاب باعث ایجاد تمایز و جدایش بین دولت و حاکمیت و یا به قولی نظام میشد. ولی در انتخابات اخیر این مرز کمرنگ شده و گزینهای انتخاب شده که کاملاً همنوا با حاکمیت میباشد و نه فقط حاکمیت یکدست شده بلکه بیشتر از سال ۱۳۸۴ دولت در حاکمیت ادغام خواهدشد. این موضوع باعث میشود از طرفی دولت دیگر نتواند گفتمان اپوزیسیونی داشته و ناکامی خود را به دوش نیروهای در بیرون دولت بیندازد. از طرف دیگر گرچه حاکمیت یک دستی را مطلوب میداند ولی از اینکه بعدها تمام خواستهها و انتظارات به سمت حاکمیت نشانه خواهدرفت و نمیتوان ناکامیها را به پای دولت نوشت، مطلوب حاکمان نخواهدبود.
گرچه در ماههای اول دولتها معمولاً مشکلات به دولت قبلی نسبت داده میشود ولی دیر یا زود دولت مجبور است در مقابل خواستههای واقعی جامعه قرار بگیرد و پاسخگو باشد و همینطور این نزدیکی دولت به حاکمیت باعث کم شدن شکاف قدرت و مسئولیت در سیستم خواهدشد. بالاخره در شرایط کنونی که جامعه به شدت درگیر بحرانهای اقتصادی است و حاکمیت نسبت به نارضایتی طبقات پایین جامعه که معمولاً حامی حکومت بودند، حساسیت بیشتری دارد. شاید گزاف نباشد اگر بگوییم بسیاری از ناراضیان و عدم مشارکتکنندگان در این انتخابات را میتوان در میان طبقات پایین و یا استانهای توسعهنیافته دنبال کرد. به طوری که در لرستان و بعضی استانهای محروم دیگر که همیشه نرخهای مشارکت بالایی داشتند این بار به زیر ۵۰ درصد رسیدهاست. نرخی که انتظار میرفت با توجه به انتخابات شوراها بیشتر از۷۰درصد باشد.
معنای انتخابات برای گروههای سیاسی درون و بیرون حاکمیت:
این انتخابات برای گروههای اصولگرا رضایتبخش بود چرا که توانستند قدرت را کاملاً تصاحب و یکدست کنند
ولی این بازی برای اصلاحطلبان یک تراژدی تمام عیار بود. چرا که اصلاحطلبان علاوه بر ردصلاحیت کاندیدای معتبرشان با بازی ناهماهنگ خود در ادامه به بدترین شکل ممکن حذف شدند.
اگرچه گروهی از اصلاحطلبان به عدم مشارکتکنندگان چه در قالب رای سفید یا تحریمیها نزدیک شدند ولی در کل این انتخابات پایانی بر شیوهي کنشگری انتخابات محور، اصلاحطلبان بود.
در بیرون حاکمیت نیز گروههایی مدافع تحریم انتخابات این ۵۱ درصد را نوعی موفقیت برای رویکرد اعتراضی خود میدانند و حداقل امیدوارند که با رساندن صدای خود به حاکمیت در آینده خواستههای آنها جدیتر گرفته شود. در حالی که اکنون دولت بیشتر در اختیار گروههای نزدیک به حاکمیت قرار گرفته و فاصلهی بین دولت با گروههای سیاسی منتقد بیرون و حتا درون حاکمیت نیز بیشتر شده و رویکرد بسیاری از گروهها در مقابل حاکمیت ممکن است رادیکالتر شود و اصلاحطلبان دچار تفرقه و انشعاب شده و بعضی نیز به سمت گروههای بیرون از حاکمیت رانده شوند.
مروری بر معناهای انتخابات بین گروههای مختلف نشان میدهد که نوعی واگرایی معنایی بین این سه گروه وجود دارد و نمیتوان از همگرایی بین آنها دست کم در آینده نزدیک سخن گفت. گرچه در این بین سناریوهایی نیز وجود دارد که شاید بتواند وجود تنش و مشکل را تعدیل نماید.
سناریو اول:
دولت و حاکمیت با یکدستی بتوانند کارآمدی خود را در مقابله با مشکلات افزایش داده، با حل مشکل برجام و FATF و کاهش تنشهای منطقهای نوعی رونق اقتصادی ایجاد کنند و با کاهش فشار اقتصادی نوعی رضایت نسبی ایجاد شود، به نوعی بین رضایتمندی رفاهی و کاهش دموکراسی تعادل برقرار کرده، سعی در کاهش شکافهای اجتماعی داشته و از تضعیف سرمایهی اجتماعی و حتا فروپاشی اجتماعی جلوگیری کند.
سناریو دوم:
پس از انتخابات، حاکمیت یکدست شده و میزان بالای عدم مشارکت را به طور وارونه تفسیر نماید و بعد اعتراضی آن را به توطئهی دشمنان و تحریک بیگانگان نسبت دهد و سرمست از قدرت، به دنبال فهم علت و زمینههای واقعی چنین اعتراضی نباشد و زمینههای انتقاد و گفتوگو را در جامعه محدود کند. این رویکرد با وجود سطح بالایی از بیاعتمادی و نارضایتی اقتصادی و اجتماعی موجود در میان اقشار پایین و متوسط، میتواند زمینهساز شورشهای مانند دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ باشد و جامعهای جنبشی ایران را که بهخاطر ساختمند نبودن جنبشها امکان شورشهای لحظهای در آن وجود دارد، در بحرانهای عظیم فرو برد.
بههر روی، در پایان باید به حاکمان زنهار داد و گفت: جامعهی ما به شدت قطبی، زخمی، دردآلود، تحقیرشده و فقرزده، ناامید و مایوس است. حاکمان اگر میخواهند حداقل حکمرانی را به جا بیاورند باید بر دردهای آنی جامعه مرهم بگذارد و این جامعه را تکریم و امیدوار به آینده کنند. جامعهی ایران مستحق این نیست که جوانانش ناامید و مایوس و خشمگین شده و بهدنبال راهی غیر از صندوق رای برای تغییر جامعه باشند. صدای آنها را که مسالمتآمیز اعتراض خود را بیان کردند باز هم بشنویم.
امیدوارم تا فرصتی هست صدای جامعه شنیده و راهحلی برای همسازی، رفاه، حکمرانی خوب، دموکراسی، مدنیت و همزیستی پیدا شود. چنینباد!

نویسنده: دکتر مجتبی ترکارانی/ سرچشمه: سیمره582(5 تیرماه1400)
دسته بندی: یادداشت / یادداشت اجتماعی
آدرس کوتاه خبر: