درس این قرن در لرستان؛ مواجهه نظام ایلی و توسعه
درس این قرن در لرستان؛ مواجهه نظام ایلی و توسعه
سوال اصلی این یادداشت حول رابطهي بین دو نظام ایلی و توسعه میگردد. به این معنا که در طول یک قرن اخیر با ایجاد دولت ملت مدرن در ایران و شکلگیری تجدد، جوامعی مانند لرستان که در ذیل یک نظام ایلی زندگی میکردند و نظام ایلی نیز یک سیستم خودفرمان و خودبسنده و مرکزگریز باابعاد اقتصادی و فرهنگی و ساختار قدرت و سلسله مراتب اجتماعی خاص خود است در مواجهه با توسعه چه کنش و واکنشهایی داشتهاست. این نظام ایلی با مولفههای اصلی مدرنیته و مدرنیزاسیون چگونه کنار آمد و چگونه خود را با این شرایط سازگار کرد و آیا این سازگاری منجر به توسعه متوازن و پایدار شدهاست؟
چارچوب مفهومی:
چارچوب نظری و مفهومی حاکم بر پاسخ به این سوال به دیدگاه نهادگرایی و یکی از گرایشهای آن به نام وابستگی به مسیر است که توسط متفکران زیادی از جمله نورث و ماهونی و دیگران در تحلیل توسعهی تاریخی جوامع دنبال شدهاست. انگاره حاکم بر طرفداران مکتب وابستگی به مسیر این است که رشد و توسعهی جوامع وابسته به مسیری است که آنها طی کردهاند و صرفاً نباید جوامع را در یک حالت ایستا و در نقطهی کنونی باهم مقایسه کرد. بلکه باید به پشت سر آنها نگاه کرد و دید از کجا شروع کردهاند و شرایط اولیهی آنها تا چه حد بر انتخاب و کنشهایشان تاثیرگذار بوده است.
بنابراین این نقطه آغاز و چگونگی مواجهه با حوادث مهم و نوع انتخابهایی که یک جامعه در مقطعی از مسیر تحول خویش انجام میدهد او را میتواند در مسیر کامیابی و یا ناکامی قرار دهد. میتواند انتخابهای او را قفل کند یا گسترهی انتخابهایش را فراختر کند. بنابراین با این دید تطبیقی به مقایسهی چند دورهي سیاسی حاکم بر این میپردازیم و میبینیم که نظام ایلی در هر دوره با توسعه چه برخوردی داشته و پیامد هردوره برای دورهی بعد چه بودهاست.
مقایسه تطبیقی دورههای مختلف قاجار و پهلوی و جمهوری اسلامی
در دورهی قاجار ابعاد مختلف نظام ایلی در حد متوسطی از هماهنگی و انسجام قرارداشت. گرچه این انسجام در نسبت با جوامع بیرونی برقرار بود ولی در مقاطعی با میزان ضعف و قدرت دولت مرکزی و بالاگرفتن اختلافات داخلی بین طوایف دچار اعوجاج و از همگسیختگی میشد و غارت و ناامنی بر جامعهی ایلی حاکم میشد در حالت عادی بین بُعد سیاسی یعنی نظام قدرت خانی با بعد اجتماعی و فرهنگی یعنی نظام سلسله مراتبی (ایل-طایفه – تیره-..)و بعد اقتصادی یعنی دامداری و کشاورزی و بعد محیطی یعنی چادرنشینی و کوچنشینی هماهنگی خوبی وجود داشت. و در تماس حداقلی که با دولتها داشت باعث شدهبود تا حدی انسجام درونی خود را حفظ کند.
ولی در مقاطعی که دولت مرکزی ضعیف میشد قدرت ایلات و طوایف بیشتر میشد و هم برای خود و هم برای جوامع یکجانشین پیرامون مشکل ایجاد میکردند و باعث خودسري و غارت و ناامني در لرستان و بیرون میشدند. اين وضعيت باعث طرد لرستان پیشکوه و پشتکوه از جامعهی ملي و تشدید خصلتهای فرهنگی خاصی در میان لرها و ایجاد نگاه منفی از طرف بیرونیها شده بود. تا جاييكه در بسیاری از نوشتههای آن دوره از لرها به عنوان قومي بيتمدن و راهزن و كوهنشين ياد ميشده است.
چنین نظامی باعث شده بود که در همان آغازِ دوران مشروطه، ایلات قدرتمند لرستان مدافع جریان ضدمشروطه در کشور باشند و لرستان در دورههای اول، دوم و سوم مجلس مشروطه، نمایندهای نداشته، سیستم اداری و ژاندارمری از طرف ایلات مورد حمله قرارگرفت تا جاییکه حمله به ژاندارمری در تاریخ لرستان یکی از حوادث بهیادماندنی و نشانهی مقابله این نظام ایلی با نهادهای انتظامی است.
با روی کار آمدن رضاشاه و حملهی او، نظام ایلی، ساختار سیاسی سلسله مراتبی نخبگان و رهبران ایلی از هم فروپاشید و فرماندهان نظامی جای آنها را گرفتند. نظام اجتماعی ایلی در سطح بالا دچار گسست شد و سطوح بالای قدرت مانند خوانین و روسای طوایف که آنها ساختار قدرت ایلی را حفظ میکردند از بین رفت. به عبارتی سر جامعهی ایلی زده شد ولی دولت نتوانست جای این سر را بگیرد.
بهرغم اینکه مظاهر و سبک زندگی جامعه ایلی قابل حذف شدن در کوتاهمدت نبود ولی با تخت قاپو کردن آنها چادرهای عشایر سوزانده شده و مجبور به سکونت در خانههای کوچک گلی شدند که هیج تناسبی با زندگی آنها نداشت. نظام اقتصادی و کوچگردی که وابسته به دامداری و کشاورزی دیم و غارت بود به شدت از هم گسیخته شد. زیرا به خاطر حملات شدید دولتیان و اسکان اجباری آنها و کشته شدن مردان ایل و تبعید اجباری آنها به مناطقی دیگر دامهای زیادی تلف شدند.
توسعه و آموزش باغداری و کشاورزی در کنار دامداری یکجانشینی حتا ایجاد مشاغلی جدید مانند راهسازی نتوانست خلأ تضعیف دامداری کوچگردی را پر کند و فقر گستردهتر شد. توسعهی مدارس بهرغم فشار دولت تنها در مناطق شهری ایجاد شد و هم دولت و مردم محلی استقبالی از این مدارس نکردند تا جاییکه تحصیل فرزندان ذکور خوانین را در مدارس دولتی مدرن فرزند(کر) گرویی مینامیدند.
در این دوره، دولت توسعهخواه و اقتدارگرای رضاشاه با جامعهی ایلی خودمختار و مرکزگریز لرها برخورد نمود و نه فقط لرها را به شدت سرکوب کرد بلکه آنها را به لحاظ اقتصادی فقیرتر و به لحاظ سیاسی منزوی و به لحاظ اجتماعی پراکنده و ضعیف کرد. با وجود اینکه این تحولات برای طبقات شهری، امنیت آفرید ولی اقشار زیادی از جامعهي ایلی را طرد و تبعید و سرکوب کرد.
در آغاز سلطنت محمدرضاشاه، جامعهی ایلی فرصت تنفسی بهدست آورده و بسیاری از آنها از تبعید برگشته و یا دوباره زندگی ایلی خود را از سرگرفتند. گرچه هنوز زندگی روستایی و شهری تثبیت نشدهبود ولی فضا برای انتخاب بین زندگی شهری و روستایی و عشایری مخصوصاً برای نخبگان ایلی گشوده شد. گرچه نخبگان ایلی به شهرها روی آوردند، ولی هنوز ریشهی اجتماعی آنها در روستاها و عشایر برقرا ماند و با سکونت در شهرها توانستند، پلی بین شهر و عشیره برقرار کنند.
قدرت سیاسی ایلی گرچه با اصلاحات ارضی و ملی کردن مراتع ضعیف شد ولی توانستند با نفوذ فرزندانشان در بورکراسی دولتی و نظامی تا حدی قدرت خود را حفظ نمایند. در بُعد اقتصادی نیز بهرغم پیدایش مشاغل خدماتی شهری و کشاورزی در روستاها، ولی همچنان جامعه ایلی در مشاغل دامداری- کشاورزی معیشتی باقیماند. در بُعد فرهنگی و اجتماعی با رشد طبقهی متوسط شهری و اداری و تقویت روستاها در کنار نظام ایلی، ساختار اجتماعی به سمت همزیستیِ سه نوع شیوه زندگی سوق داده شد و بهخاطر ارتباط بیشتر عشایر با شهر و نیاز به سکونت جهت تحصیل و ناهمگونی فرهنگی، شکاف اجتماعی بین شهری – غیرشهری گسترده تر شد. بنابراین ناهماهنگی ساختاری بین ابعاد در لرستان شدیدتر شد.
سیاست توسعهای حاکم بر دورهی پهلوی دوم متمرکز بر رشد صنعتی در کلان شهرها بود و این باور در ذهن تکنوکراتها وجود داشت که اگر کشور در سطح کلان رشد پیدا کند، مواهب توسعه به پایین رخنه خواهدکرد و جوامع ایلیاتی مثل لرستان نیز که به حکم تقدیر تاریخی در نردبان اخر تحول قرار داشته و در پایان از آن متاثر خواهندشد. واقعیت این بود که تا دههی پنجاه، نگاه متوازنی به برنامهریزی توسعه وجود نداشت و کمتر توجهی به برنامهریزیهای منطقهای میشد.
در دههی پنجاه با تغییر رویکرد توسعهای و پیدا شدن مدیران خلاق و توسعهگرا در لرستان پروژههای توسعه اندکی در لرستان اجرا شد. این برنامهها گرچه در افق خود مسیر بازتری را ترسیم میکرد ولی با توجه به عمق تاریخی محرومیت، نتوانست راهگشا باشد. و این پیامدها و نارضایتی باعث شکلگیری انقلاب سال ۵۷ شد.
در دورهی جمهوریاسلامی با ظهور دولتی انقلابی و سنتگرا، بسیاری از خوانین ایلی که بهخاطر سیاست گذشتهی پهلویها در حذف و طرد رهبرانشان با این دولت سر به مهر نبودند، با دولت انقلابی همراه شدند. ولی به مرور با شکلگیری و استقرار دولت انقلابی و با توجه به اینکه این خوانین دارای منافع متفاوتتری با قشر حاکم بر نظم انقلابی بوده و خاستگاه طبقاتی متفاوتی داشتند از صحنهی سیاسی طرد شدند. در خلأ قدرتِ ناشی از حذف نخبگان سیاسی و اداری دورهی پهلوی و سپس حذف نخبگان محلی و شهری و سیاسی و چپ مخالف نظم انقلابی جدید، جا برای ورود اقشار پایین و تودههای روستایی و جایگزین آنها با نخبگان قدیم هموار شد. با افزایش نهادهای اداری و انقلابی تعداد زیادی از افراد جامعهی ایلی، وارد سیستم سیاسی و اداری شدند.
توجه دولت جمهورياسلامي به جوامع روستايي و عشايري در دوران انقلاب و جنگ تشدید شد و باعث قدرت گرفتن تودههاي روستايي و عشايري و ورود آنها به ساختار سياسي و اجتماعي شهري شد. آنها با کسب قدرت سیاسی خود را در ساختار سیاسی و فرهنگی جدید، مسلط نمودند.
در این دوره، مهاجرت روستاییان و عشایر به شهرها گشترش یافت و شهرنشینی گستردهتر شد. روستانشینی و کوچنشینی محدودتر شد. باسوادی در جامعهی ایلی به سرعت افزایش یافت. گرچه با رشد باسوادی و تحصیلات خدمات عمومی در روستاها و عشایر افزایش یافت ولی مهاجرت افزایش یافت و اقتصاد صنعتی و خدماتی به تناسب سرعت رشد جمعیت و شهرنشینی توسعه نیافت و باعث رشد بیکاری و روی آوردن این مهمانان ناخواستهای که از بیپناهی راهی شهرها شدهبودند به مشاغل خدماتی سطح پایین شد. در بُعد فرهنگی ارزشهای ایلی بر ارزشهای شهری و مدنی غلبه پیدا کرد. به گونهای که عشایر و روستاییان پس از سکونت در شهر بهخاطر ضعف ساختار شهری و نرخ بالای مهاجرپذیری و قدرت سیاسی، فرهنگ خود را بر شهر ها تحمیل کردند.
نتیجهگیری:
طنز تلخ تاریخ در فرآیند توسعهی ایران در این است که رضاشاه و پسرش با سركوب، اجبار و بيتوجهي به تودههای فقیر جامعهی روستایی و ايلی خواهان مدرن شدن ايران بودند که باعث طرد قسمت عمدهی جامعه ایران از فرآیند توسعه و تقابل آنها با مدرنیته شد و ناكام ماند. در حالیکه در دورهی جمهوري اسلامي، مظاهر مدرنیته و توسعه (برق و جاده و مدرسه و …) بهوسيله خود تودههاي فقير و مخصوصاً جوانان جهادي و انقلابی و مخالف غرب و مدرنيته، به روستاها و مناطق فقير برده شد و روستاييان و عشاير با ورود به نهادهاي دولتي تا حدی ناآگاهانه در معرض مدرنيته قرار گرفتند و خود بسیاری از مظاهر تجدد و توسعه را داوطلبانه پذیرفته و مدرنیزه شدند. آنچه که رضاشاه با اجبار و سرکوب و کشتار برای ایلات میخواست و امتناع میکردند، جامعهی عشايري چند دهه بعد خود با کسب قدرت سیاسی، داوطلبانه پذیرفت.
در هر یک از این دورههای تاریخی جهتگیری نظام ایلی نسبت به توسعهی متفاوت بودهاست. در دورهی رضاشاه با زور و اجبار همراه توسعه شد. در دورهی محمدرضاشاه با بیتوجهی دولتی، انگیزه بالایی برای شرکت در فرآیند توسعه نداشت و در دورهی جمهوری اسلامی با شریک شدن در قدرت سیاسی ناخودآگاه پذیرای توسعه و مدرنیته شد. علاوه بر این دولتها در ایران کمتر قادر به ایجاد تعادل اجتماعی و سیاسی بین این سه نوع نظام بودهاند. آنها در هر دورهای با حمایت از یک نیروهای اجتماعی برای نظامهای دیگر محدودیت ایجاد کردهاند.
در دورهی رضاشاه، نیروهای اجتماعی سنتی اعم از ایلی و غیرایلی مورد طرد و سرکوبی و نیروهای اجتماعی مدرن و شهری مورد حمایت قرار گرفتند. در دورهی محمدرضاشاه با بیتوجهی و تحقیر نیروهای سنتی و ایلی و روستایی به حمایت از اقشار طبقهی بالا و متوسط جدید شهری پرداخته شد. در زمان جمهوریاسلامی نیز با حمایت از نیروهای سنتی و طبقات پایین شهری و اقشار روستایی و عشایری، نیروهای مدرن جامعه مورد بیتوجهی و حتا تبعیض قرار گرفتند. بدین ترتیب دولتها در طی قرن اخیر قادر به برقراری تعادل بین نیروهای اجتماعی نبودهاند.
واضح است که حمایت از نیروهای مدرن در جامعهای که اکثریت آن ایلی و روستایی هستند به قطبی شدن جامعه منجر میشود. چیزی که در دورهی محمدرضاشاه اتفاق افتاد. از طرف دیگر حمایت از نیروهای سنتی در جامعهای که اکثریت آن روستایی و عشایری هستند، میتواند به قدرتگیری نیروهای سنتی در مقابل نیروهای اجتماعی مدرن انجامیده و به تغییر ماهیت و عقیم شدن نهادهای مدرن منجر شود. چیزی که در دوران جمهوریاسلامی در جوامعی مانند لرستان اتفاق افتاد.
جوامعی که دارای شرایط اولیهی مانند نظام ایلی در مسیر تحول خود هستند و دارای خصوصیات ستیزهجویانه و منزوی میباشند در مواجهه با توسعهی مقاوم بوده و کمتر انعطافپذیر هستند. دولتهای مختلف در این قرن نیز کمتر بهدنبال تحول این جوامع بر مبنای زمینههای فرهنگی بوده و یا مثل دورهی رضاشاه آمرانه وارد عمل شده یا در دورهی محمدرضاشاه با کمتوجهی به آنها برخورد کرده و یا در دورهی جمهوریاسلامی با نوعی سیاستِ محرومیتزدایی خود را حامی آنها نشان داده و با نوعی شیفتگی تا واقعگرایی با نظام ایلی برخورد نمودهاست.
بنابراین این جوامع در شکلگیری نهادهای اولیهی مدرن دچار گونهای تاخیرساختاري هستند (تاخير ساختاري به اين معناست كه زيرساختارهاي موجود در اين جوامع با يكديگر رشد نکرده و این عدم هماهنگی در رشد ساختارهای درونی و عقبماندگی نسبت به ساختارهای ملی باعث تشدیدِ توسعهنیافتگی آنها شدهاست؛ مثلاَ ساختار اداري رشد كرده در حاليكه ساختار صنعتي و مدنی رشد نكرده و یا در سطح ملی ساختار آموزشی و فرهنگی ما با تاخیر رشد کردهاست). این تاخیر خود را در بسیاری از انتخابهای بعدی آنها یعنی تاسیس نهادهای آموزشی، فرهنگی، اقتصادی و حتا سیاسی نشان داد.
بهطوریکه عاملان در این جامعه در هر دوره، بهجای اینکه در مقابل گسترهای از انتخابها باشند، در مقابل انتخابهای محدودتری قرار گرفتهاند که بهخاطر دیر انتخاب کردن گزینهها محدود شدهاست. (مثلاً اینها در زمانی که باید نهادهای آموزشی ایجاد کنند و درس بخوانند درس نخوانده و دچار عقبماندگی میشوند و در مرحلهی بعدی که سواد ملاک ورود به بورکراسی است، اینها بهخاطر نداشتن تحصیلات شانس ورود به ساختار اداری و نظامی و کارمند و مدیر و مهندس شدن را ندارند و بسیاری از پستهای اداری و سازمانی و حتا نظامی و فرصت زندگی در شهرهای بزرگ را از دست میدهند). مشکل دیگر این بوده که دولتهای مدرن یک قرن اخیر ایران، گرچه نسبت به ایجاد بسیاری از نهادهای بورکراتیک خود را ملتزم میدانستند ولی در ساخت نهادهای مدنی و اقتصادی و حتا سیاسی مدرن کم توجه و مخالف بودند و اولويت را به نهادهايي میدانند كه تامينكنندهی اقتدار و امنیت حکومت مرکزی باشند، بنابراین نهادهای اقتصادی مدرن و زیرساختها و بخش خصوصی و صنعتی و مدنی و فرهنگی ساخته نشد یا ضعیف ماند.
این نکته باعث شد که با پیشرفت روند توسعه، فاصله این جوامع ایلی با دولت مرکزی بیشتر شد تا جایی که جبران و پرکردن این تاخیر ساختاری نیاز به قدرت و نيروي محرکه بزرگی دارد که در درون این جوامع نیست و به ارادهی دولتها برای کاهش نابرابری منطقهای و قومی نیاز دارد که دولتهای این قرن بهرغم تفاوتشان نتوانستهاند بر این مشکل فایق یابند. در دولتهاي پهلوی ارادهای برای کاهش نابرابری ساختاری و تاخیر ساختاری وجود نداشت و در دورهی جمهوریاسلامی نیز بهرغم شعارهایی مبنی بر محرومیتزدایی و توجه به اقشار محروم هنوز چنین تاخیر ساختاری وجود دارد و بهخاطر سیاستهای نادرست تعدیل اقتصادی و خصوصیسازی در چند دههی اخیر این شکاف نسبت به گذشته، گستردهتر هم شدهاست.
به امید اینکه در قرن جدید بتوانیم از تلهی تاریخ رهایی یابیم و این کشور و این دیار به توسعه دست یابد. نوروزتان، پیشاپیش مبارک باد!

نویسنده : دکتر مجتبی ترکارانی- جامعهشناس/ سرچشمه: سیمرهی 569 (25 اسفندماه 99)
دسته بندی: اخبار / اخبار اجتماعی
آدرس کوتاه خبر: