امروز: پنج شنبه، 30 شهریور 1402
پلدخترنیوز » یادداشت » یادداشت اجتماعی » نگاهی به ریشه‌های ساختاری تبعیض قومی!

نگاهی به ریشه‌های ساختاری تبعیض قومی!

نگاهی به ریشه‌های ساختاری تبعیض قومی!

کد خبر: 2233
  • 5
آیا این‌گونه جملات منفی را باید صرفا برداشت‌های غلط و آزاردهنده‌ی یک فرد به فرهنگ و زبان دیگری دانست یا نه ریشه در مسئله‌ی ساختاری و تاریخی بزرگی دارند که از سالیان دور وجود داشته، هنوز هم به اشکال مختلف وجود دارد؟ اگر مسئله را زیربنایی بدانیم پس واکنش مناسب با این‌گونه نگاه‌های تبعیض و گاه تحقیرآمیز چه باید باشد؟ این یادداشت سعی دارد به این مسایل بپردازد.

گفتنی است؛ نگارنده به عنوان یک جامعه‌شناس سعی می‌کند جدا از تعلق و دل‌بستگی‌اش به فرهنگ و سرزمین مادری، نگاه علمی و منصفانه‌ای به مسئله داشته‌باشد و موضوع را از منظر یک لرزبان که طبعا از بعضی از نگاه‌ها و واژه‌ها ورفتارهای تحقیرآمیز نسبت به خود و هم‌زبانانش آزرده‌خاطر است، نمی‌نگرد. بلکه سعی می‌کند با الهام از این سخن بوردیو «جامعه‌شناس باید خشم خود را به کار علمی بدل کند.» تلاش می‌کند این خشم و آزردگی خود و هم‌زبانانش را به مسئله‌ای جامعه‌شناختی تبدیل نموده، امیدوار است بتواند با تبیین موضوع و منطقی کردن کنش‌ها و ایجاد بینش لازم گامی برای ترویج نگاه مدنی و تقویت مدارا و احترام متقابل بردارد. در ابتدا به زمینه‌های تاریخی این تبعیض و تحقیرها می‌پردازیم.

۱) ساختار تاریخی ایران بر مبنای نوعی نگاه از بالا به پایین حاکمان پی‌ریزی شده است. در این نوع سیستم همیشه طبقه‌ی حاکمه و مسلط نگاه از بالا و تحقیرآمیزی به پایین داشته‌اند و همیشه پایینی خود را نوکر و زیردست طبقه‌ی بالا می‌دانسته است. این نوع نگاه خود را در فرهنگ ایران نیز در همه‌ی سطوح بازتولید کرده‌است. هرگروهی با داشتن قدرت به خود حق می‌دهد از بالا با دیگران برخورد و آن‌ها را تحقیر نماید. به‌رغم صدسال تلاش پس از انقلاب مشروطه تاکنون این نوع نگاه نیزتغییر نکرده است. یکی از اشکال این رویکرد تاریخی غلبه نگاه تبعیض‌آمیز مرکز نشینان نسبت به مناطق پیرامونی و غیرفارس زبانان بوده است. این نوع نگاه خودش را در شعر، ادبیات، طنز و گفتار عامیانه وحتا سیاست و اقتصاد و فرهنگ بازنمایی کرده و در طول سال‌ها کلیشه‌های منفی را در مورد این اقوام تولید نموده، با غیریت‌سازی آن‌ها را نه فقط جذب ننموده بلکه طرد کرده است.

۲) جامعه‌ی ایرانی در طول تاریخ اشکال مختلف زندگی اعم از کوچ‌رو، کوه‌نشین، بیابان‌گرد، ساحل‌نشین، روستانشین و شهرنشین را تجربه و باعث تفاوت زیادی در شیوه و سبک تولید و فرهنگ شده‌است. در گذشته این اشکال مختلف زندگی دوراز هم زندگی می‌کرده، تماس زیادی باهم نداشتند ولی صحراگردها همیشه می‌توانستند یک‌جانشینان را آزار داده و متقابلا نیز یک‌جانشینان نیز با ساختن دژها و قدرت نظامی خود را ازگزند آن‌ها حفظ نمایند. در یک‌صد سال اخیر و با تشکیل دولت مدرن در ایران این اشکال مختلف زندگی با تجددآمرانه و با زور نظامی کنار هم گذاشته شدند و تلاش زیادی برای سازگاری این اشکال باهم و انسجام آن‌ها در قالب یک فرهنگ مدنی به‌عمل نیامد. 

مقاومت‌های قومی درمقابل این مدرنیته نظامی با کشتار و ویرانی و تبعید همراه بود. دولت گرچه توانست پاره‌های ناهم‌ساز و ناهم‌زمان ایلی و شهری را درکنار هم‌دیگر قرار دهد ولی نتوانست این گروه‌های اجتماعی در قالب یک فرهنگ ملی ادغام نمایند؛ به عبارتی یک شهروندی ملی بسازد. به شکلی هرکس احساس کند که شهروند درجه‌یک ایرانی و مورد احترام است. بلکه همیشه شهروندان برحسب قومیت‌های گوناگون درجات متفاوتی از تبعیض و تحقیر قومی را تجربه کرده‌اند.

۳) لرها نیز متاثر از این فرایند دولت‌سازی، برخورد سنگینی را با دولت مدرن در آغاز دوره رضاشاه تجربه کرده‌اند. ماهیت تمرکزگرایانه و اقتدارگرای دولت مدرن رضاشاه در برخورد با نظام ایلی خودمختار و نافرمان در لرستان موجب برخورد سنگین این دو شد که گرچه در نهایت دولت مدرن جامعه‌ی ایلی را سرکوب کرد ولی باعث از بین رفتن ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه‌ی سنتی لرستان شده و ساختار نظامی و دولت بر تمام ساختارهای جامعه محلی غالب شد.

این نوع برخورد خشن بین دولت رضاشاه و جامعه ایلی و تلفات انسانی زیادی که به‌خاطر آن انجام شد باعث شکل‌گیری ذهنیت‌های منفی بین دوطرف در مورد یک‌دیگر شد و لرها از نگاه حاکمان واجد کلیشه‌هایی مانند خشن و بی‌تمدن و کوه نشین و.. شدند… و لرها نیز با بی‌اعتمادی همیشه با دولت‌ها برخورد کرده‌اند. بعدها گرچه این قومیت‌ها به نوعی به دولت‌های ملی وقت مخصوصا در دوره جنگ ایران و عراق وفاداری خود را ثابت کردند ولی این سیاست‌ها و نگاه‌های تبعیض‌آمیز منطقه‌ای و قومی کاهش زیادی نیافته است.

حال با زمینه‌های فوق می‌توان گفت چه عواملی تاکنون باعث تداوم این ذهنیت‌های متقابل و تشدید این مشکلات شده است؟

۴) توسعه‌ی نابرابر و تداوم فقر و تمرکز امکانات در پایتخت باعث شده که مناطق قومی به‌رغم تشکیل دولت مدرن در حاشیه مانده و این تفاوت در سطح توسعه باعث تداوم عقب ماندگی این مناطق شده است. به شکلی که حتا در این مناطق نیز نابرابری‌های منطقه‌ای تشدید شده و مرکز استان نیز توسعه بیش‌تری نسبت به شهرستان‌های دیگر داشته باشد.

این رابطه نابرابر باعث ایجاد قدرتی در مرکزنشینانش و آن‌ها با اعتماد به نفس بیش‌تری خود را استثنا و تافته جدابافته بداند و قدرت خود را به شکل برتری اقتصادی و هژمونی فرهنگی اعمال نمایند. به شکلی مرکز نشین باکلاس بوده و دارای فرهنگ برتر باشد و حق دارد فرهنگ و زبان و سبک زندگی پیرامونی‌ها را تحقیر نماید و حتا این تبعیض‌ها گاه نیز به صورت نهادی و سیستماتیک اعمال شده است. (مدتی شایع شده بود که بعضی از ارگان‌های نظامی دیگر مایل به جذب نیروی لر نیستند و یا آموزش و پرورش گفته بود استخدام شوندگان لرزبان دارای لهجه هستند و مشکل‌ساز شده‌اند.)

۵) درکنار رشد و توسعه‌ی جامعه‌ی ایرانی در صدساله اخیر متاسفانه کمتر به نهادینه کردن فرهنگ گفت‌وگو و مدارا و احترام متقابل در سطح ملی و توسعه‌ی اجتماعی و فرهنگی در مناطق قومی کمترتوجه شده‌است. بنابراین نابرابری‌های عمیقی به لحاظ امکانات و توسعه‌ی فرهنگی در ایران وجود دارد. به‌طوری‌که شاید بتوان گفت که این نابرابری و تبعیض‌ها باعث مشکلات فرهنگی در این مناطق شده‌است.

این جوامع در بعضی از عناصر فرهنگی خود دارای ناسازگاری جدی با توسعه و مدرنیته هستند. ناسازگاری فرهنگی این جوامع با توسعه را نباید ذات این جوامع دانست بلکه این نتیجه‌ی توسعه نامتوازن در این جوامع است. تاخیر در ایجاد نظام آموزشی و حرفه‌ای در این مناطق و عدم تلاش دولت‌ها به ارتقای امکانات فرهنگی و داشتن نگاه صرفا خیریه‌ای و حمایتی به این جامعه سبب شده نه فقط حاشیه‌ای. به‌رغم این‌که بعضی از گروه‌های قومی مانند ترک‌ها توانسته‌اند با کسب قدرت سیاسی نگاه‌ها نسبت به خود را تعدیل نموده و کمتر اجازه تبعیض و تحقیر مرکز نشینیان را به خود بدهند و سهم‌شان را از منابع ملی و درآمد نفت بگیرند ولی دیگر قومیت‌ها نتوانسته‌اند چنین کاری انجام دهند.

تداوم توسعه‌نیافتگی در ابعاد اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی باعث تداوم بعضی عناصر فرهنگی نامناسب و تقویت همان کلیشه‌های ذات‌گرایانه شده است. تا جایی‌که به‌خاطر این توسعه‌نیافتگی در یک دهه‌ی اخیر سیل مهاجرت طبقات پایین جامعه حتا از روستاها و مناطق فرودست جامعه مناطق قومی به سمت پایتخت سرازیر شده است. این مهاجرت طبقات پایین باعث ورود افرادی با فرهنگ های متفاوت به جامعه‌ای پیشرفته‌تر شده و فرد با فرهنگ عشایری و روستایی و جایگاه طبقاتی پایین تر نه فقط در انجا جذب نمی‌شود بلکه خود و فرهنگش دچار تحقیر و تمسخر می‌شود.

ورود این اقشار به شهرهای بزرگ واحساس محرومیت و تبعیض در آن‌ها باعث شکل‌گیری دو عکس‌العمل متفاوت می‌شود. دسته‌ای با پنهان کردن هویت خود سعی می‌کنند از زیر بار نگاه‌های تحقیرآمیزدیگری رها شوند. (به قولی با کلاس نشان دهند) و گروهی دیگر با تشکیل فرهنگ مقاومت درمقابل تغییرمقاومت می‌نمایند. این مقاومت به شکل ستیز با دیگری و گاه اصرار غیرمنطقی بر فرهنگ خود صورت می‌گیرد. به‌طوری‌که باعث تقویت همان کلیشه‌های منفی می‌شود.

۶) در این‌جاست که رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی جدید به میدان آمده، با بازنمایی خود این صحنه را گسترده کرده است. صحبت‌های خصوصی فردی و یا نوشته و یادداشتی در یک رسانه محلی و یا کانال تلگرامی می‌تواند باعث شکل‌گیری فضای احساسی و پوپولیستی در دو طرف موضوع می‌شود. در این فضاها افرادی به خاطر فقر و بیکاری و ناکامی به شدن ناراضی و سرخورده و مورد ظلم هستند و امکانی برای تامین خواسته‌های خود و تغییر وضع موجود نمی‌بینند به شدت تحریک پذیر بوده و کوچک‌ترین اشاره‌ای می‌تواند باعث جرقه‌ای در این انبار بارروت شود. میزان عکس‌العمل که نسبت به صحبت‌های بهاره رهنما نشان داده شد با نادرستی و باطل بودن حرف‌هایش نسبتی نداشت.

در یک جامعه عادی که ساختارهای قانونی و حقوقی مسلط وجود دارد این برداشت‌های منفی و حتا طنزهای قومی نمی‌تواند عکس‌العمل جدی ایجاد کند. بلکه ریشه‌ی این خشم را بیش‌تر در این علت جست‌وجو کرد که: جامعه‌ای که خود را در فقر و فلاکت و بحران هویت می‌بیند و انتظار کمک و حمایت دارد نه فقط هم‌دلی و هم‌دردی نمی‌بیند بلکه خودش و فرهنگش نیز تحقیر می‌شود. مخصوصا آزار دهنده آن که از طرف کسانی نیز تحقیر می‌شود که با رانت و تبعیض جایگاه خود را کسب کرده‌اند.

۷) در پایان نتیجه می‌گیرم که نابرابری و تبعیض‌ها و حتا کلیشه‌ها ریشه‌ی تاریخی و ساختاری دارند و نهادینه شده‌اند. منظورم از بیان ساختاری مسایل، منفعل کردن جامعه در برابر احیانا بی‌احترامی و بدزبانی دیگران نیست. هرجامعه‌ای حق دارد در مقابل برداشت‌های توهین‌آمیز دیگران انتقاد و اعتراض داشته باشد. مخصوصا ما لرها که به‌خاطر کلیشه‌های منفی که در موردمان وجود دارد به شدت زیر ذره‌بین هستیم و باید عکس‌العمل منطقی و مناسب داشته باشیم. چرا که هرگونه واکنش احساسی و خشن می‌تواند تایید کننده همان کلیشه‌های منفی باشد.

بنابراین چنین جامعه‌ای اگر خواهان کاهش تبعیض و تحقیر است که باید هم باشد. لازم است: اولا اشکال متنوع و پیچیده تحقیر و تبعیض را بشناسد و با اولویت‌بندی نسبت به تغییر آن‌ها اقدام کند. فقر و فلاکت و نداشتن امکانات فرهنگی و اقتصادی و نبود شغل درشهر خود و نگاه خیریه‌ای و اعانه‌ای سیاستگذاران.. به مراتب تبعیض و تحقیر مهم‌تری هستند تا برداشت فلان فرد. صحبت‌های منفی دیگران در مورد قوم لر تنها ظاهر قضیه و معلول آن است.

علت اصلی را باید در ساختار نابرابر توسعه و برنامه‌ریزی و حتا فرهنگی کشور است که از درآمد نفت هیچ سهمی برای اشتغال و آبادانی مناطق قومی قایل نمی‌شود تا آن روستایی بخت برگشته مجبور می‌شود با شلوار کردی! به تهران مهاجرت کند و شب‌ها در خیابان بخوابد و یا به‌خاطر رفتار و لهجه و سبک زندگی‌اش تحقیرشود. بله شکل مهم تحقیر و توهین رتبه‌ی اول فلاکت لرستان است. جامعه‌ای که حساسیت و توان شناسایی این تبعیض‌های ساختاری را نداشته و برای جل آن‌ها با زبان منطقی و قدرت اجتماعی و سیاسی و با زبان علمی و حقوقی مبارزه نکند. محکوم به این است که به جای علت با معلول‌ها بپردازد.

جامعه‌ای که مطالبه‌گر نباشد و با پایداری و اصرار بر مطالباتش به‌دنبال احقاق حق خود نباشد و روزی با شنیدن حرف ناپخته‌ای برافروخته می‌شود و روزی دیگر با عذرخواهی فرد بی‌ادب توهم قدرت کند. محکوم به ماندن در فقر و فلاکت است. به امید دنیایی بدون تحقیر و تبعیض.


دکتر مجتبی ترکارانی/ سرچشمه: سیمره‌ی556 (20 آذر ماه 99)
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید